اهورا خان مااهورا خان ما، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره
آریا خان ماآریا خان ما، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره
شاهانشاهان، تا این لحظه: 4 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

دردونه های من

تولد مهربون ترین پسردنیا مبارک

اهورای من میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می توان با آن به رنج های زندگی هم دل بست و در میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست میلادتو معراج دست های من است وقتی که عاشقانه تولدت را شکر می گویم   پسر عزیزتر از جانم امروز روز میلاد توست دوسال از باهم بودنمون گذشت دوسال شیرین و پر از عشق تک تک این روزها واسم پراز خاطرس من کامل تر شدم با وجود تو عاشق تر شدم با عشق تو با وجود تو زندگیمون یه معنای دیگه گرفته عزیزم معنی واقعی عشق           امیرمهدی مهتا ...
28 آبان 1392

اهورا و یه روز به یاد موندنی

سلام عشق من قربونت برم دیروز رفتیم دهات عمو اینا(عموی مامان) از تهران اومده بودن و یه خونه تو دهات دارن ما هم رفتم پیششون خیلی روز خوبی بود و خیلی خیلی خوش گذشت.چون فصل انار چینی بود یخورده شلوغ بود هوا عالی بود کلا همه چیزخوب بود تو هم انقد ذوق زده بودی که خدا میدونه کلی باز کردی با مهسا(نوه عموی مامان) دم غروب یه بارون ریز اومد و یخورده هوا سرد شد از صبح مشغول بازی بودی و اصلا هم خسته نمیشدی با کلی زور خوابوندمت مهربون من بعداز کلی گشت و گذار بعداز شام برگشتیم خونه قربون یدونه پسرم برم که اصلا اصلا مامانشو اذیت نمیکنه و یه پارچه آقاییه واسه خودش زیاد حرف نمیزنم بریم سراغ عکسا ...
18 آبان 1392

روزهای ما و پسملیمون(تولد فاطمه کوچولو)

سلام به قندعسلم پسر عزیزم یه چندوقتیه از شیر گرفتمت هم شیر خودم هم شیر خشکو دیگه بهت نمیدم فقط شبا موقع خواب شیر پاستوریزه میخوری و میخوابی.باورم نمیشه به این راحتی با موضوع کنار اومدی البته اوایل یکم عصبی شده بودی که الان خوب شدی خداروشکر غذاخوردنت هم بهتر شده چندروز پیش تولد دختر عمه زهره بود خیلی خوب بود کلی بازی کردی و بهت خوش گذشت کلی دلبری کردی و رقصیدی موقع کیک بریدن سرت خورد به میز و یه عالمه گریه کردی الهی بمیرم برات دردونه من، قبلا منو بابایی رو آما و آبا صدا میزدی اما چندوقتیه مامانو بابا صدامون میکنی عشقم.قربون تلفظت بشم من هر مردی رو میبینی میگی آقا سوار تاکسی که میشم یکی دوبار میگی...
14 آبان 1392

شرمندگی

سلام به پسر عزیز تر از جانم و یه سلام گرم به همه دوستای خوبم که به یادم هستن الان که دارم اینارو مینویسم خیلی ناراحت و خجالت زدم به دلیل غیبت طولانی که داشتم اما تا حدودی دست خودم نبود یه مدته بینیمو عمل کردم و همین موضوع باعث شد تنبل بشمو نتونم بیام  این پست صرفا جهت عذر خواهی و طلب بخشش بوده و هیچ کاربرد دیگری ندارد پست بعدی جبران میکنم و کلی عکس میذارم و کلی حرف میزنم  قند عسلو از شیر گرفتم و یه مدته خیلی پرخاشگر شده که امیدوارم خوب بشه.مدام خودشو میزنه دستشو گاز میگیره و بداخلاقی میکنه قرار بود واسه پسملی یه تولد خوشگل بگیریم که متاسفانه بنا به دلایلی موکول شد به بعدازمحرم.تمام تلاشمو کردم که قبل ...
9 آبان 1392
1